måndag 7 januari 2013

حجاب اجباری «یک فرهنگ دیگر» نیست بلکه یک امر ایدئولوژیک و تحمیلی است. نگاه و نظر بیمارگونه جنسی به زن است که در یک جا فرهنگ بردگی و فئودالی را در ساختارهای مدرن و آزاد به شکل دست‌درازی گستاخانه مردان قدرت و ثروت به هر زنی که سر راهشان قرار ‌گیرد، نشان می‌دهد و در جای دیگر، تلاش می‌کند زنان را به مثابه «ناموس» جامعه و حکومت مردانه از چشم نامحرم دور نگاه دارد. زنان ورزشکار و تیم ملی فوتبال بانوان ایران قربانی همین نگاه شده و می‌شوند حتا زمانی که در میادین ورزشی حضور می‌یابند!



*****

شاید اگر در ایران کشف حجاب نشده بود و من در کشور و شرایطی بزرگ نشده بودم که پوشش شهروندان، اعم از زن و مرد، به مثابه یک امر بدیهی، اختیاری بود، این همه در برابر حجاب اجباری که با پیروزی انقلاب اسلامی بر زنان ایران تحمیل شد، احساس شرم و سرافکندگی و در عین حال عصیان نمی‌کردم.



در عین حال، این شرمندگی و عصیان علیه حجاب اجباری کاملا طبیعی است چرا که مستقیم با حقوق اولیه شهروندی سر و کار دارد و در نخستین گام، اختیار آگاهانه انسان را بر پیکر خویش به چالش می‌کشد و در گام بعدی، پدیده زیبایی‌شناسی را که خمیرمایه هنر و ادبیات تاریخ بشر است، زیر پا له می‌کنددر اساس، فرقی نمی‌کند مضمون این زیبایی شناسی، زنان باشند یا مردان. اگر قرار می‌بود که برای نمونه، مردان ایران نیز در همه جا حتما با سرپوشی مانند عمامه یا کلاه نمدی و عبا ظاهر شوند و هم چنین مردان ورزشکار از جمله فوتبالیست‌ها باید همان حجابی را در بر می‌کردند که بر ورزشکاران زن و تیم ملی فوتبال بانوان ایران تحمیل شده است، آنگاه مفهوم حق و اختیار انسان و زیبایی‌شناسی ناشی از آن، به اندازه زنان، زیر ضرب قرار می‌گرفت.





کشف حجاب فقط زنانه نبود



بی‌تردید رسمیت یافتن کشف حجاب در هفدهم دی ماه 1314 که به شدت مورد مخالفت گروه‌های سنتی جامعه به ویژه روحانیان مرتجع قرار گرفت، یکی از مهم‌ترین شرایط بنیادی را برای رشد و پیشرفت زنان ایران فراهم آورد. جامعه پس از مدتی با فرهنگ جدید خو گرفت و توانست آزادی پوشش را در کنار برخی عقب‌ماندگی‌های فرهنگی به یک منش اجتماعی تبدیل کند که تنها با اجبار و زور سرنیزه می‌شد آن را بازپس گرفت. کاری که جمهوری اسلامی در تحمیل حجاب اجباری انجام داد، چیزی جز این نبود. واقعیتی است که حکومت اسلامی نه بلافاصله بلکه پس از تقریبا سه سال و تنها با شکستن خشونت‌بار مقاومت جامعه‌ای که در آن حتا بسیاری زنان چادری نیز از آزادی پوشش دفاع می‌کردند، توانست حجاب را بر ایران و ایرانی تحمیل کندحجاب اجباری «یک فرهنگ دیگر» نیست. یک فرهنگ ایدئولوژیک و تحمیلی است. خیلی تلاش می‌شود تا در جوامع آزاد به «حجاب اسلامی» به عنوان یک فرهنگ دیگر نگریسته شود تا از این طریق جایگاهی در دمکراسی‌های غربی بیابد که درجه تولرانس و بردباری آنها گاهی به نقطه ضعف و ابزار سوء استفاده از امکانات آنها، تعبیر و در عمل حتا، تبدیل می‌شود. اما یک واقعیت مهم غربی‌ها را همواره بر سر این دوراهی قرار می‌دهد که کدام یک را بپذیرند و باور کنند: اگر حجاب متعلق به یک «فرهنگ دیگر» است که از اسلام سرچشمه می‌گیرد، پس چرا همه زنان مسلمان خود را موظف و مقید به رعایت آن نمی‌دانند؟! این نکته‌ای است که خود تحمیل‌کنندگان حجاب، چه در جایگاه حکومت، مانند جمهوری اسلامی، چه در جایگاه اعتقادی مانند زنان اردوغان و عبدالله گل در ترکیه و یا زنان مذهبی خودمان، و چه در جایگاه پدر و شوهر و برادر که زنان خانواده خود را مجبور به رعایت حجاب اسلامی می‌کنند، نمی‌توانند توضیح دهند! این است که اتفاقا آزادی پوشش در کشورهای مسلمان نشین، آن گونه که پیش از انقلاب اسلامی در ایران جاری بود، و آن گونه که در بسیاری از کشورهای عربی رایج است، بیشتر با واقعیت و مقوله حق و اختیار همخوانی دارد تا آنچه طالبان در پیش گرفتند و یا آنچه جمهوری اسلامی علاوه بر ایران، در سراسر جهان به نمایش می‌گذارد و سبب شرمندگی و سرافکندگی و انزوای ایرانیان می‌شود.







حجاب اجباری نیز فقط زنانه نیست

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar