söndag 13 januari 2013

گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است / اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
شرم از نگاه بلبل بی دل نمی کنید ؛ کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است
از آن زمان که آیینه گردان شب شدید / آیینه ی دل از دم دوران مکدر است
فردایتان چکیده امروز زندگی است / امروزتان طلیعه ی فردای محشر است
وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید / وقتی حدیث درد برایم مکرر است
وقتی ز چنگ شوم زمان مرگ می چکد / وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است
وقتی بهار وصله ناجور فصلهاست / وقتی تبر مدافع حق صنوبر است
وقتی به دادگاه عدالت طناب دار / بر صدر می نشیند و قاضی و داور است
وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست / وقتی که نقش خون به دل ما مصور است
وقتی که نوح کشتی خود را به خون نشاند / وقتی که مار معجزه ی یک پیامبر است
وقتی که برخلاف تمام فسانه ها / امروز شعله، مسلخ سرخ سمندر است
از من مخواه شعر تر، ای بی خبر ز درد / شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است
ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم / تیغ زبان برنده تر از تیغ خنجر است
این تخته پاره ها که با آن چنگ می زنید / ته مانده های زورق بر خون شناور است...


Inga kommentarer:

Skicka en kommentar